باعرض سلامدرمورد علت جمع آمدنآيه 55مائده خواهشمندم اگر در رد اين سخنان نکته داريد با دليل آن رارد فرماييد واز کلي گويي پرهيز نماييد:1)دراين آيه نمي توان علت جمع آمدن آيه را احترام تلقي کرد زيرا خداوندمتعال درمورد خودش نيز صيغه ي جمه به کار نبسته است واگر هم در موارديصيغه جمع به کار رفته علت ديگري داشته لذا شما درنماز خود اگر صيغه جمعآوردن امکان دارد از اين به بعد بهتر است خداوند را اين گونه مخاطب سازيداياکم نعبد واياکم نستعين حتي اگر از اين هم صرف نظر کنيم وآن را نپذيريمسابقه ندارد که در قرآن براي احترام به فردي صيغه جمع به کار رود که ايناساسا با ادبيات عرب در تناقض است واگر چنين بود سزاوارتر ازهمه خودرسولله بودند وبهتر بود که خداوند درمورد ايشان صيغه جمع به کار مي بردولي هميشه خداوند رسولش را اين گونه خطاب مي کند:ما ادراک ليلهالقدر-لعمرک-اعطيناک و...ودر هيچ يک از زيارتنامه هاي خودتان نيز يافتنمي شود که براي فرد صيغه جمع به کار رود.2)به کاربردن صيغه جمع براي تشويق:اولا بايد مراد از تشويق را مشخص کردکه خداوند مي خواهد در اين آيه به چه چيز تشويق کند؟به زکات دادن در حالرکوع؟مي دانيم که اين عمل طبق نظر خودتان نه عمل مستحب ونه عملي واجب استبلکه عملي است مباح!پس دليلي براي تشويق به اين عمل نيست بلکه آنچه مورداتفاق شماست اين است که اين عمل تنها نشانه اي براي مشخص شدن عامل آنوشناختن اوست.اما مورد دوم خواهشمندم منصفانه بنگريد شما مي فرماييدخداوند در اين آيه با لفظ "انما"خداوند اين شاخص را در خود و رسول وعليمنحصر کرده است وبه کار بردن لفظ انما در اين آيه براي انحصار اين مطلبدر اين اشخاص استيعني اينان فقط ولي مومنان هستند ولاغيراز طرفي مي دانيمولايت الهي داشتن (به مفهومي که مد نظر شماست امري نيست که بتوان با کوششوتلاش بدست آورد ونمي توان آن را بابحث غير خلافت الهي خلط نمود تا درذهن خواننده اين توهم شکل نگيرد که او نيز اگر به دستورات الهي دقيق عاملباشد مي تواند ولي خدا شود وراه براي اونيز باز است واصلا ديگر در اينصورت مفهوم انحصار معنايي ندارد.آيا مي شود که خداوند از طرفي در بيانولي براي مردم ومصداق هاي آن کلمه اي براي انحصار بياورد واز طرف ديگر باتشويق ديگران به نوعي دستيابي به اين جايگاه را ممکن براي ديگران نيزبداند ؟اين تناقض در گفتار خود را چگونه پاسخ مي دهيد بالا خره ديگران هممي توانند با انجام عمل صالح وخوب که يک نمونه آن علي است ولي شوند يا نهچرا که خداوند نسبت به کاري ديگران را تشويق مي کند که امکان دستيابيوجود داشته باشد.اما قسمت بعد بحث در مورد معناي کلمه ي ولي:
شيعه مي گويد: درست است كه لغت شناسان براي كلمه «ولي» معاني مختلفي ؛ ازجمله نصرت ، دوستي و ... نيز نقل كردهاند ؛ اما معناي حقيقي آن چيزي جزسرپرستي ، سلطنت و اولويت به تصرف نميتواند باشد .وسپس درمعاني که لغت شناسان آورده اند ني فرماييد: ابن اثير مي نويسد :ولايت اشاره و دلالت بر تدبير و اعمال قدرت و انجام كاري دارد .ويا ابن منظور افريقي مينويسد :وولي المرأة الذي يلي عقد النكاح عليها ولا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه .سرپرست زن كسي است كه عقد نكاح به دست است و زن در اين امر رها گذاشتهنمي شود ، كه ديگران با عقد نكاح در حق او استبداد نمايندبله ابن اثير وديگران چنين گفته اند ولي اين مطلب به گونه اي ارائه شدهاست که در ذهن خواننده اين طور نقش مي بندد که مثلا ابن اثير در معانياين کلمه تنها اين جمله را بيان کرده ودر نتيجه متبادر ترين معني براياين کلمه اولي به تصرف بودن است!درحاليکه ابن اثير قبل از آن مينويسد:ولي يعني ياور...ودر آخر جمله ي ذکر شده ي شما را مي آورد که هر کسمتوجه مي شود که آن چيزي که در آخر اين جمله ذکر گرديده در واقع شرحي ازيکي از معاني اين کلمه است وهمچنين افريقي که دربيان يکي از معاني اينکلمه شرحي مبسوط داشته است وهمچنين راغب که مي گويد:ولايت حقيقت آنسرپرستي است و ولي نيز در اين معنا به کار مي رود – بله لفظ ولايت باولي از يک خانواده اند اما گاهي مشتقات يک کلمه معني خاصي از آن کلمه رابيان مي کند واز اين قبيل است کلمه "ولايت" وراغب نيز مي گويد ولي نيز دراين معنا به کار مي رود ودر واقع مي خواهد بگويد مي وان ازکلمه ولي مفهومسرپرستي را نيز برداشت نمود. واگر معني اصلي اين کلمه سرپرستي بود ابناثير وديگران حتما به اين نکته اشاره مي کردند.وچنين است به کار رفتن اينکلنه توسط صحابه مثلا اگر عمر مي گويد من ولي ابوبکر شدم اگر همه از اينکلمه مفهوم سر پرستي را کرده اند به اين معني نيست که مفهوم رايج اينکلمه اين است بلکه چون بارزترين مصداق در معاني اين کلمه براي ولي در ذهنمخاطبين براي عمر اين معنا بود چنين برداشت شدچرا که عمر پس از ابوبکرخليفه مسلمين شد. خواهشمندم اگر کلام اهل لغت وعاني آن را کامل تر ذکرفرماييد بحث روشنتر مي شود.در نهايت به نظر مي رسد تنها خداوند خواسته است از علي وافراد مانند اوبهعنوان دوستاني نمونه وبرجسته تر براي مومنان ياد کند وآنان را دوستانواقعي وخ"خاص"براي مومنان برشمارد و ديگران را مورد تشويق قرار داده تامانند او باشند (در اينجا مي توان مفهوم تشويق را صادق وصحيح دانست)براي چندمين بار خواهش مي کنم از کلي گويي پرهيز کنيد وذيل هر مطلب بادليلي قاطع دلايلي قاطع سخن بنده را تحليل فرماييد)درپناه صاحب الزمان موفق ومويد باشيد