آموزش پیرایش مردانه اورجینال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ مهران 

باعرض سلام
درمورد علت جمع آمدنآيه 55مائده
خواهشمندم اگر در رد اين سخنان نکته داريد با دليل آن را
رد فرماييد واز کلي گويي پرهيز نماييد:
1)دراين آيه نمي توان علت جمع آمدن آيه را احترام تلقي کرد زيرا خداوند
متعال درمورد خودش نيز صيغه ي جمه به کار نبسته است واگر هم در مواردي
صيغه جمع به کار رفته علت ديگري داشته لذا شما درنماز خود اگر صيغه جمع
آوردن امکان دارد از اين به بعد بهتر است خداوند را اين گونه مخاطب سازيد
اياکم نعبد واياکم نستعين حتي اگر از اين هم صرف نظر کنيم وآن را نپذيريم
سابقه ندارد که در قرآن براي احترام به فردي صيغه جمع به کار رود که اين
اساسا با ادبيات عرب در تناقض است واگر چنين بود سزاوارتر ازهمه خود
رسولله بودند وبهتر بود که خداوند درمورد ايشان صيغه جمع به کار مي برد
ولي هميشه خداوند رسولش را اين گونه خطاب مي کند:ما ادراک ليله
القدر-لعمرک-اعطيناک و...ودر هيچ يک از زيارتنامه هاي خودتان نيز يافت
نمي شود که براي فرد صيغه جمع به کار رود.
2)به کاربردن صيغه جمع براي تشويق:اولا بايد مراد از تشويق را مشخص کرد
که خداوند مي خواهد در اين آيه به چه چيز تشويق کند؟به زکات دادن در حال
رکوع؟مي دانيم که اين عمل طبق نظر خودتان نه عمل مستحب ونه عملي واجب است
بلکه عملي است مباح!پس دليلي براي تشويق به اين عمل نيست بلکه آنچه مورد
اتفاق شماست اين است که اين عمل تنها نشانه اي براي مشخص شدن عامل آن
وشناختن اوست.اما مورد دوم خواهشمندم منصفانه بنگريد شما مي فرماييد
خداوند در اين آيه با لفظ "انما"خداوند اين شاخص را در خود و رسول وعلي
منحصر کرده است وبه کار بردن لفظ انما در اين آيه براي انحصار اين مطلب
در اين اشخاص استيعني اينان فقط ولي مومنان هستند ولاغيراز طرفي مي دانيم
ولايت الهي داشتن (به مفهومي که مد نظر شماست امري نيست که بتوان با کوشش
وتلاش بدست آورد ونمي توان آن را بابحث غير خلافت الهي خلط نمود تا در
ذهن خواننده اين توهم شکل نگيرد که او نيز اگر به دستورات الهي دقيق عامل
باشد مي تواند ولي خدا شود وراه براي اونيز باز است واصلا ديگر در اين
صورت مفهوم انحصار معنايي ندارد.آيا مي شود که خداوند از طرفي در بيان
ولي براي مردم ومصداق هاي آن کلمه اي براي انحصار بياورد واز طرف ديگر با
تشويق ديگران به نوعي دستيابي به اين جايگاه را ممکن براي ديگران نيز
بداند ؟اين تناقض در گفتار خود را چگونه پاسخ مي دهيد بالا خره ديگران هم
مي توانند با انجام عمل صالح وخوب که يک نمونه آن علي است ولي شوند يا نه
چرا که خداوند نسبت به کاري ديگران را تشويق مي کند که امکان دستيابي
وجود داشته باشد.
اما قسمت بعد بحث در مورد معناي کلمه ي ولي:

شيعه مي گويد: درست است كه لغت شناسان براي كلمه «ولي» معاني مختلفي ؛ از
جمله نصرت ، دوستي و ... نيز نقل كرده‌اند ؛ اما معناي حقيقي آن چيزي جز
سرپرستي ، سلطنت و اولويت به تصرف نمي‌تواند باشد .
وسپس درمعاني که لغت شناسان آورده اند ني فرماييد: ابن اثير مي نويسد :
ولايت اشاره و دلالت بر تدبير و اعمال قدرت و انجام كاري دارد .
ويا ابن منظور افريقي مي‌نويسد :
وولي المرأة الذي يلي عقد النكاح عليها ولا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه .
سرپرست زن كسي است كه عقد نكاح به دست است و زن در اين امر رها گذاشته
نمي شود ، كه ديگران با عقد نكاح در حق او استبداد نمايند
بله ابن اثير وديگران چنين گفته اند ولي اين مطلب به گونه اي ارائه شده
است که در ذهن خواننده اين طور نقش مي بندد که مثلا ابن اثير در معاني
اين کلمه تنها اين جمله را بيان کرده ودر نتيجه متبادر ترين معني براي
اين کلمه اولي به تصرف بودن است!درحاليکه ابن اثير قبل از آن مي
نويسد:ولي يعني ياور...ودر آخر جمله ي ذکر شده ي شما را مي آورد که هر کس
متوجه مي شود که آن چيزي که در آخر اين جمله ذکر گرديده در واقع شرحي از
يکي از معاني اين کلمه است وهمچنين افريقي که دربيان يکي از معاني اين
کلمه شرحي مبسوط داشته است وهمچنين راغب که مي گويد:ولايت حقيقت آن
سرپرستي است و ولي نيز در اين معنا به کار مي رود – بله لفظ ولايت با
ولي از يک خانواده اند اما گاهي مشتقات يک کلمه معني خاصي از آن کلمه را
بيان مي کند واز اين قبيل است کلمه "ولايت" وراغب نيز مي گويد ولي نيز در
اين معنا به کار مي رود ودر واقع مي خواهد بگويد مي وان ازکلمه ولي مفهوم
سرپرستي را نيز برداشت نمود. واگر معني اصلي اين کلمه سرپرستي بود ابن
اثير وديگران حتما به اين نکته اشاره مي کردند.وچنين است به کار رفتن اين
کلنه توسط صحابه مثلا اگر عمر مي گويد من ولي ابوبکر شدم اگر همه از اين
کلمه مفهوم سر پرستي را کرده اند به اين معني نيست که مفهوم رايج اين
کلمه اين است بلکه چون بارزترين مصداق در معاني اين کلمه براي ولي در ذهن
مخاطبين براي عمر اين معنا بود چنين برداشت شدچرا که عمر پس از ابوبکر
خليفه مسلمين شد. خواهشمندم اگر کلام اهل لغت وعاني آن را کامل تر ذکر
فرماييد بحث روشنتر مي شود.
در نهايت به نظر مي رسد تنها خداوند خواسته است از علي وافراد مانند اوبه
عنوان دوستاني نمونه وبرجسته تر براي مومنان ياد کند وآنان را دوستان
واقعي وخ"خاص"براي مومنان برشمارد و ديگران را مورد تشويق قرار داده تا
مانند او باشند (در اينجا مي توان مفهوم تشويق را صادق وصحيح دانست)
براي چندمين بار خواهش مي کنم از کلي گويي پرهيز کنيد وذيل هر مطلب با
دليلي قاطع دلايلي قاطع سخن بنده را تحليل فرماييد)
درپناه صاحب الزمان موفق ومويد باشيد